از جنان تا به مدينه صف انس و مَلَك است
به خم شانهي سلطانِ وِلا دلبرك است
دلبرك نه تو بگو شمع و گل و شاپرك است
خانه شد خوان سخا چشم جوادش نمك است
دهم ماه رجب نيمه شبش ديدني است
يك گلستان كرم و وقت كرم چيدني است
تا سحر زمزمه دارد صدفي با گوهرش
بوسه ريحانه زند گه لب و گه بر بصرش
همچو خورشيد كه بنشسته هلالي به برش
روبرو شد رخ اربابِ رضا با پسرش
خانهي شاه خراسان گل و گلشن كده شد
بر جبينِ پسرش نام محمّد زده شد
امشب از امرِ رضا كارِ حكيمه طرب است
تا سحر مرغِ پرستارِ مهِ نيمه شب است
ديده طفلي که رخش شهد و زبانش رطب است
چشم وا كرده همي حمد و ثنا را به لب است
اين چه طفليست كه يك معجزهاش زمزمه است
به خدا عشق رضا و علي و فاطمه است
- سه شنبه
- 7
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 17:4
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه