زمزمهی وفات حضرت زینب(سبک ایران)
داداش لحظه آخرم رسیده
از تشنگی رنگم پریده
از غصه های کربلایت
ببین که قامتم خمیده
داداش در انتظارت بیقرارم
اگر بیایی غم ندارم
آرزوم لحظه آخر
سرم به خاک پات گذارم
داداش یادت میاد تو قتلگاهت
یک تنه گردیدم سپاهت
اگر که تازیانه خوردم
منتظر نیمه نگاهت
داداش سرت رو بد جوری بریدن
دیدم موهات و میکشیدن
نشست رو سینت پیش چشمم
مگه منو اونجا ندیدن
داداش حالا منم لب تشنه موندم
حسین حسین برا تو خوندم
از ناله ها و سوز آهم
قلب سکینه رو سوزندم
داداش بااسم تو نفس گرفتم
پیراهنت رو پس گرفتم
یاد تنِ غرقه بخونت
تا تو بیای تو دس گرفتم
- شنبه
- 11
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 12:58
- نوشته شده توسط
- حاج مرتضی محمودپور
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه