آمدی صبر و قرارم ـ ای حسینم(۲) ای حسین من
آمدی امشب کنارم ـ ای حسینم(۲) ای حسین من
قرارمون بود بردار
زينب و تنها نذاري
خواهر دل بستهات را
تو سفرت جا نذاري
زينبت و جا گذاشتي
دلم رو تنها گذاشتي
اين همه غم رو نديدي
منو تو غمها گذاشتي
رفتی و زینب اسیر شد
خیمه و غارت ندیدی
بر تن من تازیانه
سنگ و جسارت ندیدی
* * *
من بودم و تازیانه
پای پیاده شبانه
با سر تو روی نیزه
حرف می زدم عاشقانه
اين همه درد و مصيبت
گرچه به جونم خريدم
تو این سفر هر چي گشتم
يه آشنایی من نديدم
امّا یکی آشنا بود
جاش کنار محملا بود
سری که بر نیزه ها بود
چشاش همش سوی ما بود
* * *
تو شهرِ شام اومدم من
زهرِ عدو را چشيدم
چوب و شراب و سر تو
بذار نگم چي كشيدم
گفتم تمومه به زودی
زینب و درد و کبودی
امّا دیدم ما رو بردند
بر سر بازار یهودی
توی خرابه رو قلبم
داغ سفر رو گذاشتند
نیمه ی شب بود سرت رو
پیش سه ساله گذاشتند
- سه شنبه
- 14
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 0:41
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه