مبعث شکوهمند پیغمبر(ص) در انتظار مصلح کل بشریت
جای باران ستاره میبارد
بر کویر دلم همه شبها
کاش میآمدی و میدیدی
همه مجنون شده تویی لیلا
راه شیری ستاره باران شد
تو به مثل بهار شادابی
چشمهای سیاه خود وا کن
نشنوم ازهمه کهدرخوابی
خواب در چشم خستهام گم شد
کاش میآمدی به بالینم
کافر عشق گشتهام زینرو
پای تا سر شدی همه دینم
من دخیل نگاه صبح توام
ای نگاهت مرا شده تسکین
چند لحظه به من توجه کن
در کنارم بیا بیا بنشین
خسته از جور این زمانه منم
کار با دیگران ندارم هیچ
یک تنه خود سپاهی و من هم
لشکری بیشما ندارم هیچ
روستایی بگویمت ساده
دوست میدارمت بمثل خدا
همچو جان میکشم در آغوشم
در بغل آرمت به مثل خدا
از لبانت عسل شده جاری
تو چه دُکّانودکهایزدهای
حسکنم،تا که میشوم تنها
زرقی تو به برکهای زدهای
من به تو تکیه ای زدم آقا
توزدستم همیشه خستهشدی
تو رهایم مکن کنون دیدم
جای ما از غمی شکستهشدی
مرحم زخمهای صدساله
ای دوای تمامی دردم
ذرهام در سپاه عاشقیت
من به گرد سر شما گردم
دوستمیدارمتبه مثلخدا
نام عشقیتان چه شیرین است
انعکاس صدای یک تیشهاست
ازدلسنگها، که غمگین است
اقرءاقرءصدای تو پیچید
سینهامچونحِراشدهبرگرد
ای بهاریترین امید بشر
درجهانخون بهپاشده،برگرد
دشمنان قصد جان تو کردند
قصدشان انتقام از دین است
جنب کعبه هبل به پا کردند
سفرههاشان تمام رنگین است
باز بوجهل از سر جهلش
سر در آورده از لحد از خاک
با تمسخر به ما زند طعنه
که کجا رفته وارث لولاک
ای سفر کرده از سفر برگرد
چشمها شد سپید در راهت
کی شود ما همه بیندازیم
یک نظر بر جمال چون ماهت
- جمعه
- 24
- فروردین
- 1397
- ساعت
- 3:1
- نوشته شده توسط
- حاج مرتضی محمودپور
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه