• جمعه 2 آذر 03

 مرتضی محمودپور

میلاد حضرت رقیه(س) -(بحر طویل میلاد حضرت رقیه)

1777
2

بحر طویل 

حضرت سه ساله‌ی ابی عبدالله(ع) حضرت رقیه
باز در خانه ارباب به پا شور وشعف شد، غم و غصه فراموش شد و وقت طرب شد،دوباره پدر ارشد این خانه  علی شاه نجف شد،شده ماه رسول مدنی مولد فرخنده‌ی طفلی که به عالم شبیه است به زهرا، همان ام ابیها یکی دخترک ناز، پرآواز،به صد شور و به صد ساز،گشوده به جهان دیده‌ی زهرایی خود را و سپس خنده زده بر رخ بابا، همه منتظر طلعت زیبای پریچهره این نازگل خانه ارباب، همان گوهر نایاب، به شبهای سیه بر دل تاریک چو مهتاب، به یکباره بفرمود حسین بن علی بر علی اکبر، که تویی شبه پیمبر، برو در ماذنه با صوت جلی، گو تو اذان، چونکه رسیده است در این خانه، گل سرخ شقایق، به دامان تو لایق، به چشمان تو عاشق، تراچونکه بود خواهرفرخنده، به دامان من و تو بود این زینت و زیور، شفیع همگان به روز محشر،


مدینه همه در شادی و شور است، تو گویی که دوباره به عالم یکی فاطمه در حال ظهور است، و نور است که تابیده ز بیت حسین بن علی، مظهر نور ازلی، آنکه جهاندار و جهانگیر ز بعد پدرش حضرت ساقیست، و ز بعد حسن خانه حیدر که امام است به عالم ،به جهان گشته ولی، حجت کبری، و امام است به این عالم و آدم......


ببین بین همه‌ی اهل ولا، گشته به پا، جشن بزرگی به صفا، اهل وفا، بهر گلی کآمده دنیا، بود مادر این طفل مجرب، به درگاه خدواند، چنان کوه ثواب است، غمش بر همگان بار عقاب است به عالم، فقط این جمله خطاب است ز سویش، که آقام حسین است نه همسر، که بر حضرت خورشید همه تاب و توان است، در آن جمع که شادی شده افزون، و شده نور مضاعف به گردون، گرفت حضرت مهتاب گلش را در آغوش، چه خاموش، اذان خواند به لحن عربی دخترکش را چو بر گوش، و گفتا که من این دخترک ناز نهم نام، بنامِ شرف الشمس ولایت همان بحر عنایت، همان روح عبادت، همان خط شهادت، کسی که همه عالم به طفیلش شد خلقت، سلام است، قیام است،همان کوثر جام است، ولی‌اله اعظم به امامان امام است، همان روح تقدس به مریم، به ساره به صفورا وبه هاجر  و یا حضرت حوا، بود فاطمه اش نام، خودم نذر نمودم که هر آنچه پسر آرند زنانم، نهم نام به نام پدرم، پیر خرابات، همان بحر عنایات، علی قبله حاجات، و هر چه بودم دختر فرخنده، نهم فاطمه اش نام، پس این دختر زیبا بود نذر سر مادرمان حضرت زهرای بتول، میوه گلزار رسول، فاطمه اش نام گرفته است، سفیر من مظلوم بود در سفر شام، چه خوشنام، غم و غصه او میزند آتش به دل اهل سماوات، سه ساله است، چو لاله است، بود باب حوائج و محبان به دستان شریفش حواله است، بیاید بگیرید همه حاجت خود را،

  • یکشنبه
  • 16
  • اردیبهشت
  • 1397
  • ساعت
  • 6:33
  • نوشته شده توسط
  • حاج مرتضی محمودپور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران