دلی که روشن از نورِخدا نیست
درِ رحمت به رویش هیچ وا نیست
سحرگاهان ندا آمد به گوشم
که دیگر بیش از این خفتن، روا نیست
ز جا برخیز با یادِ خداوند
که بی یادِ خدا جان را صفا نیست
بیا پروانه شو بر گردِ معشوق
مرامِ عاشقان چون چرا نیست
بگو با شوقِ جان با حضرتِ حق
هر آن کس که تو را دارد گدا نیست
تویی آن خالقِ یکتایِ هستی
چو تو کس با دلِ خلق آشنا نیست
شدم مفتون و مجنونِ جمالت
که دردِ عشق را بی تو دوا نیست
نشانِ دردمندان شورُ حال است
دل بیگانه را شوقِ خدا نیست
#هستی_محرابی
@hastimehrabi
- سه شنبه
- 1
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 12:47
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه