ای زینبم نمانده رمق در تنم ولی
در کربلا کنار تن او چه می کنی
یک زخم را تحمل دیدن نداشتی
بینی به قتلگه بدن او چه می کنی
عمامه ام نشسته به خون،میروی ز حال
بینی اگر تو پیرهن او چه می کنی
لرزید دست و پای من از ضعف دخترم
در وقت دست و پا زدن او چه می کنی
اشکم برای غربت مظلوم کربلاست
هنگام زیرو رو شدن او چه می کنی
اینجا به حال من همگی گریه می کنید
خنده کنند بر سخن او چه می کنی
*******
شائق
- جمعه
- 4
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 20:26
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه