از کینه جان من رسیده بر لب
فرقم ز هم شکافته شد امشب
ملائکه همه به تاب و تعب
آه و واویلتا قد قُتِل مرتضی
رسیده ام به آرزویم
فُزتُ و ربِّ الکعبه گویم
********
امشب به فرقم گرچه خون غنچه شد
عامل قتل من فقط کوچه شد
نگویم آنچه بین کوچه؛چه شد
من از پا فتادم نرفته ز یادم
تا که گلم را چیده دیدم
میان کوچه ها خمیدم
********
سر تا به پا لبریز اشک وآهم
خونین اگرچه گشته روی ماهم
هرلحظه من به یاد قتلگاهم
سرم می کِشَد تیر نَه از ضرب شمشیر
من دائماً به شور وشینم
دلواپس حال حسینم
********
شائق
- دوشنبه
- 14
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 3:55
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه