رفته ای ونمیرود یاد تو از خیال من
درد فراقت ای پدر کرده خراب حال من
بر سر خاکت آیم وخاک غمت بسر کنم
یاد بقیع ومادرم کرده فزون ملال من
شمع وجود زینبت آب شدست وز غمت
هست دلیل ادعا قامت چون هلال من
خیل یتیم کوفه را همدم ویار بوده ای
شیونشان برای تو شد سبب زوال من
کوفه به هر طرف روم روی تو خاطر آورم
ترک دیار کوفیان بعد تو گشته فال من
مقصد بعدی ام بود خاک مدینه النبی
دخت شهید بودنم می شودم مدال من
آن سخنان آخرت لرزه فکنده جان من
ام مصیبتی شود کرببلا کمال من
زینب خود دعا نما طاقت من فزون شود
تا دم آخرم بود رنج وبلا وبال من
شاعر:اسماعیل تقوایی
- جمعه
- 18
- خرداد
- 1397
- ساعت
- 0:18
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه