جگرم سوخت بیا جرعه آبی برسان
دم آخر شده و پر بزنم سوی جنان
کمی آهسته بگو هلهله و کف بزنند
تا که صوت عطش من شنود گوش جهان
هلهله کردنشان داغ دلم تازه کند
یاد آن لحظه که رفت راس حسین روی سنان
گر کنیزی به سویم آب روان می آورد
به زمین ریز به یاد شه خونین بدنان
درد سختی است شریک تو شود قاتل تو
جان فدای جگر پاره ی مظلوم زمان
پدرم نیست ببیند که جوان مرگ شدم
لحظه ی مرگ بگیرد سر من بر دامان
دیدن مرگ جوان پشت پدر را شکند
وای از آن دم که حسین دید تن تازه جوان
عرباً عربا شده بود و همه جا اکبر بود
پیکرش غرق به خون بود حسین صیحه زنان
وحید زحمت کش شهری
- شنبه
- 13
- مرداد
- 1397
- ساعت
- 16:24
- نوشته شده توسط
- وحید زحمت کش شهری
- شاعر:
-
وحید زحمتکش شهری
ارسال دیدگاه