• چهارشنبه 5 دی 03

 وحید قاسمی

اشعار شب دهم محرم-(فـوراه هـایِ سـرخی از گــودال زد بالا)

4148
1

فـوراه هـایِ سـرخی از گــودال زد بالا
مردی عبای خویش را خوشحال زد بالا

تا بـیـن مقـتـل معـدن المـاس پـیدا شد
در صنـف لشـکر قیمـت خـلـخال زد بالا

مـرد کمـان داری یـکـی از تیـرهایش را
نـا بــاورانـــه انـــدکـی از خـــال زد بالا

دیگر حساب کیسه های درهـم پاداش
از چـوب خـط سـهـم بیـت الـمال زد بالا

آتشـفشـان نـور بـود و شعـله های طور
نـاگــاه قـقـــنوسی پــریــد و بال زد بالا

خـورشید چشمش برغروب نیزه ها افتاد
وقـتـی عبــایــش را کـمی دجال زد بالا

می سو خت دامن های دختربچه ها اما
آمــــارِِ ســـرخــیِ رخ اطــفـال زد بــالا

خــورشــید را ازدست هم صدبار دزدیدند
شــب در ســپاه کـوفیــان جنجال زد بالا

جــلـوه ذات کــبــریــا شــده ای
کعبه تیـغ و نیـزه هـا شـــده ای

زیـر ایـن چکمه های زبرو خشن
مثـل قـالـی نــخ نــما شـده ای

چقدر نیزه خورده ای!چه شده؟
دم عـصــری پر اشتها شده ای

نیــزه ای بوسـه زد به لعل لبت
مــاه زینـب چه دلـربا شـده ای

همـه مـوی عمه گشـته سپید
خـوب شد خمره حنا شده ای

کــاوش تیــغ هـا برای زر است
تــو مــگر معــدن طلا شده ای؟

نـقـشه ری خطـوط زخـم تنـت
پس برای همین تو تا شده ای

بـا تقــلا و دسـت وپــا زدنــت
بــاعــث گـریــه خــدا شـده ای

شاعر:وحید قاسمی

  • دوشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1391
  • ساعت
  • 14:36
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران