اگر بابا بیاید
اگر بابا بیاید ، به روی دوش او سر می گذارم
اگر پیشم نشیند ، برایش زخم دل را می شمارم
اگر او را ببینم ، دلم را دست بابا می سپارم
اگر یک لحظه باشد ، به گرمی دست او را می فشارم
******
اگر آید کنارم ، دوباره مهربان بابای خوبم
شوم مست وصالش ، برایش پنجة شادی بکوبم
بگویم درد دل هایم به بابا
سخن از ماتم امروز و فردا
از آنچه بر سرم آورده دشمن
غم تنها شدن در دشت و صحرا
اگر پیشم نشیند ، برایش زخم دل را می شمارم
اگر بابا بیاید ، به روی دوش او سر می گذارم
******
اگر او را ببینم ، نمایم بوسه باران روی ماهش
به اشک شوق و شادی ، کنم با دیدة خیسم نگاهش
بدوزم بر دو چشمانش دو دیده
که بیند قامتم بعدش خمیده
رها هرگز نسازم دست او را
ببوسم روی آن در خون تپیده
اگر او را ببینم ، دلم را دست بابا می سپارم
اگر بابا بیاید ، به روی دوش او سر می گذارم
******
اگر یک بار دیگر ، شود ممکن که بابا را ببینم
به روی شانه هایش ، گذارم سر به آغوشش نشینم
شمارم ضربت سیلی را برایش
گذارم بر دو چشمم خاک پایش
مرا داغ یتیمی سختِ سخت است
بیاید می کنم جانم فدایش
اگر یک لحظه باشد ، به گرمی دست او را می فشارم
اگر بابا بیاید ، به روی دوش او سر می گذارم
******
ولی حیف و دریغا ، که یار رفته دیگر بر نگردد
لب و گلگونه هایم ، دگر از بوسه هایش تر نگردد
ولی باید شبانه پر گشایم
سرشک خون به چشمِ تر نمایم
به اوج سروری با عشق بابا
به بام آرزو ها ، سر بسایم
من و دنیای بی او ، تحمل ذرّه ای دیگر ندارم
اگر بابا بیاید ، به روی دوش او سر می گذارم
******
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 11:24
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه