آهسته برو قدت ببینم
آهسته برو قدت ببینم ای اکبـر من ، نازنینم
تا بوسه ای از گُلت بچینم ای اکبـرِ من ، نازنینم
دانم به عزای تو نشینم ای اکبـرِ من ، نازنینم
شادم به رخ و به دل غمینم ای اکبـرِ من ، نازنینم
آهستـه برو علی اکبر
بینم رخ زیبای پیمبر
ای یوسـفِ گُل پیرهنِ من
ای سـروِ چمـانِ چمنِ من
ای قوّت این قلبِ شکسته
آمیـزة دل کن سخـنِ من
ای شبهِ رخ حضرت احمـد
ای وارث اخــلاقِ محمـّد
دیـدارِ تو دیـدارِ نبـی بود
یـادآورِ آن چهـرة سرمـد
تا بوسه ای از گُلت بچینم ای اکبـرِ من ، نازنینم
آهسته برو قدت ببینم ای اکبـر من ، نازنینم
آهستـه برو علی اکبر
بینم رخ زیبای پیمبر
بر روی عقـاب چه دلربایی
دانـم بـِرَوی ، دگـر نیایی
اما چه کنـم ، چـاره نـدارم
سوزم من از این سوزِ جدایی
آهستـه بـرو که بارِ دیگـر
بینم قـد و بـالایِ صنوبـر
رعنـا شده با جامـة جنگی
نازم به سراپـای تو اکبـر
شادم به رخ و به دل غمینم ای اکبـرِ من ، نازنینم
آهسته برو قدت ببینم ای اکبـر من ، نازنینم
آهسته برو قدت ببینم ای اکبـر من ، نازنینم
تا بوسه ای از گُلت بچینم ای اکبـرِ من ، نازنینم
دانم به عزای تو نشینم ای اکبـرِ من ، نازنینم
شادم به رخ و به دل غمینم ای اکبـرِ من ، نازنینم
آهستـه برو علی اکبر
بینم رخ زیبای پیمبر
بـابـا به جمـالِ تو بنـازم
دل بر قدِ رعنـای تو بـازم
ای یوسـفِ یعقـوبِ مدینه
بنمـا چو همیشه سرفرازم
قبـل از همـة ایل و تبـارم
عازم شده ای به کار و زارم
رزمنـدة اوّلـیـنِ هـاشـم
بر دست خدا تو را سپـارم
دانم به عزای تو نشینم ای اکبـرِ من ، نازنینم
آهسته برو قدت ببینم ای اکبـر من ، نازنینم
آهستـه برو علی اکبر
بینم رخ زیبای پیمبر
مانند عمـو صف شکنـی تو
سیلـی زنِ هر اهـرمنـی تو
ای نـورِ دل و دیـدة بـابـا
ماهِ شـبِ لیـلایِ منـی تو
با سـروری و هیبتِ بسیار
راهی شده مردانه به پیکار
داغش به دلِ عمه و بـابـا
آخـر بنهـاد فـرقـة بدکار
شادم به رخ و به دل غمینم ای اکبـرِ من ، نازنینم
آهسته برو قدت ببینم ای اکبـر من ، نازنینم
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 11:26
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه