خنده های قاتل بابا
خنـده های قاتلِ بابا عـذابم می دهد
پرسشی ناگفته با سیلی جوابم می دهد
تلخی این غصه بر چشم پر آبم می دهد
چشمـة جان مـرا با خون گلابم می دهد
******
خنـده هـای قاتل بابا زنـد بر دل شرر
آتشـی بر پا کند در قلب زارم شعله ور
می گُدازد جسم بی جان مرا این خنده ها
دیده خونین تر شده یا این که خونین تر جگر
خیره بر گودال خون وامانده ام بی سرپناه
دم به دم از سینة سوزان برآید سوز و آه
غرقِ در خون خفته بی سر ، جسم بابایم حسین
خنده بر لب آمـده قاتل برون از قتلگاه
خنـده های قاتلِ بابا عـذابم می دهد
******
هلهلـه بر پا شـده در لشکـر بی آبـرو
چکمـة قاتل شـده در خون بابایم فرو
خنجر برّا به کف ، در دست دیگر موی سر
دیده بر بندم که با دستش نگردم رو برو
پیش چشمان ترم دیدم خدایا بی امان
عمه ام با چشم گریان می دود بر سرزنان
پای ِکوبان مانده آنسوتر سپاه ددمنش
بی ترحم ، پیش روی ما همه شادی کنان
خنـده های قاتلِ بابا عـذابم می دهد
******
خنده های کوفیان در کوره راهِ بی کسی
بر حریم جان بی تابم فـزوده غم بسی
لحظـه های تلخِ این ایامِ پُر آه و ملال
کرده افزون در وجود خسته ام دلواپسی
دیدنِ شمر ستمگر ، غصه افزون می کند
آسمـان دیده را ، ابر عزا خون می کند
چهرة ترس آورِ قاتل درون چشـم من
لعن و نفرین مداوم ، سهم ملعون می کند
خنـده های قاتلِ بابا عـذابم می دهد
******
ضربت سیلی چرا ، بر روی گوشم می زند
تازیانه بی هوا ، بر روی دوشم می زند
گریه هایم را نمی بیند مگر آن بی حیا؟
خندة تلخی به کام غصه نوشم می زند
تا قیامت لعنِ هر شیعه نثار قاتل است
سوزش سوز یتیم ، آتشفـشانی در دل است
از سکینـه گفتن و اشک یتیمی های او
سروری را نوحة غمگین سرودن مشکل است
خنـده های قاتلِ بابا عـذابم می دهد
******
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 12:27
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
احسان