در کنار گودال
در کنار گودال رفته زینب از حال بی برادر چه کند
یاورش خونین بال غصه اش مالامال بی برادر چه کند
قامتش همچون دال شد پریشان احوال بی برادر چه کند
نیمه روزی این حال شد برایش ده سال بی برادر چه کند
******
بی برادر چه کند بی برادر چه کند بی برادر چه کند
چه کند قحطی باران چه کند
در غم لاله عُذاران چه کند
بی برادر شده در کرب و بلا
مانده در ماتم یاران چه کند
زینب غمزده با حال پریش
قتلگاه آمده با یک دل ریش
برده تاب از تن او این صحنه
پیکر بی سر دلدادة خویش
بی برادر بی دلاور مانده زینب تنها
در کنار گودال رفته زینب از حال بی برادر چه کند
******
بی برادر چه کند بی برادر چه کند بی برادر چه کند
خاک غم روی سرش می ریزد
نه تواند که دگر برخیزد
بوسه بر شاهرگ ببریده زند
اشک او ، خون حسین آمیزد
نیزه زار است بدن دلدارش
گشته تاراج بلا گلزارش
ای خدا کن مددی این بانو
رفته از هوش کنار یارش
بی برادر بی دلاور مانده زینب تنها
در کنار گودال رفته زینب از حال بی برادر چه کند
******
بی برادر چه کند بی برادر چه کند بی برادر چه کند
قامتش زیر عزا خم گشته
بی کس و مونس و همدم گشته
لایه های جگرش صدپاره
از دمِ نیزة ماتم گشته
در تن خسته ندارد تابی
بر سرش سایه زده بی خوابی
نه برای عطش و رفع عطش
کاش پاشند به رُخ او آبی
بی برادر بی دلاور مانده زینب تنها
در کنار گودال رفته زینب از حال بی برادر چه کند
******
بی برادر چه کند بی برادر چه کند بی برادر چه کند
معجرش در کف یک نامرد است
جای شلاق جفا پُر درد است
فکر او پیش یتیمان مانده
خیمه در یورش صد ولگرد است
زینب و پیکر بی سر دیدن
زینب و بوسة خنجر دیدن
سروری در غم هر ساله بگو
زینب و داغ برادر دیدن
بی برادر بی دلاور مانده زینب تنها
در کنار گودال رفته زینب از حال بی برادر چه کند
******
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 12:35
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه