مانده غریب و تنها
مانده غریب و تنها ، تشنه کنار دریا ، میروفا ابالفضل
یک تنه جنگ أعدا ، رفته امیر دل ها ، میروفا ابالفضل
******
از دل آب علقم ، تشنه برون شد عباس
یک تنه روبه رویِ ، لشکر دون شد عباس
برگ امان نامه را ، نخواند و پس فرستاد
یک نفره حسین را ، رأس قشون شد عباس
تیغة ذوالفقاری ، گرفته همچو حیدر
می زند و می کُشد ، از همه جای لشکر
میمنه و میسره ، به ضربه می شکافد
افکند او بر زمین ، از تن دشمنان سر
مانده غریب و تنها ، تشنه کنار دریا ، میروفا ابالفضل
******
لرزه فکنده بر دون ، رزم علی وار او
پا به فرار نهاده ، دشمن غدّار او
مصاف تن به تن را ، کس نبوَد تمایل
شیر خدا بنازد ، شیوة پیکار او
کوفه و نامردمی ، بار دگر عیان شد
بارش باران تیر ، حربة کوفیان شد
پیکر باوقارش ، گشته چو نیزه زاران
خم شده روی مشک و ، سوی حرم روان شد
ملحد نابکاری ، ره به کمین او زد
جَست و به ضرب شمشیر ، دست یمین او زد
از بدن علمدار ، دست وفا جدا شد
ضربت گرز دشمن ، فرق مبین او زد
مانده غریب و تنها ، تشنه کنار دریا ، میروفا ابالفضل
******
ساقی مهر و ایمان ، از سر زین بیفتاد
با تن پاره پاره ، روی زمین بیفتاد
هلهله ای به پا شد ، در صف نابکاران
لرزه به چلستونِ ، لشکر دین بیفتاد
قبضه گرفته این بار ، به پنجة یسارش
یک تنه ، تشنه ، یک دست ، کرده عدو شکارش
مشک حرم به دندان ، با دل و جان دوان شد
گشته وفای عباس ، باعث اعتبارش
مانده غریب و تنها ، تشنه کنار دریا ، میروفا ابالفضل
******
بارش تیر و نیزه ، دوباره از سر گرفت
راه حرم رفتنِ ، زادة حیدر گرفت
یک تن و صدها نفر ، جانیِ بی مروت
مشک حرم را هدف ، ده نفر ابتر گرفت
ساقی لب تشنه بر ، روی زمین جا گرفت
سینه اش از ماتمِ ، خیمة زهرا گرفت
یک تنِ بی دست و یک ، مشک دریده ز تیر
بانگ برادر بیا ، دامن صحرا گرفت
میروفا حضرتِ ، ساقی صاحب لوا
ای اسداللهِ دین ، در گذر نینوا
مهر تو و رزم تو ، برده به لب سروری
با دو کف خود بگیر ، روز جزا دست ما
مانده غریب و تنها ، تشنه کنار دریا ، میروفا ابالفضل
******
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 13:50
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه