چه بلاهایی نمی آید سرت از بعدِ من
می شود خونین دو چشمانِ ترت از بعدِ من
کاش می شد تا که نعشت را برم تا خیمه گاه
می شود قطعه به قطعه پیکرت از بعدِ من
خیز و بنگر هلهله هاشان هوا بر خواسته
شرحه شرحه می کنند بال و پرت از بعدِ من
بدترین خلقِ خدا جمع اند در اطرافِ تو
آمدند تا که جدا سازند سرت از بعدِ من
گیسوانت را کشیدند در میانِ کشمکش
می شود کم پشت موی اطهرت از بعدِ من
ای گلِ امّ البنین دیدارِ ما باغ بهشت
می شود گریان دو چشمِ خواهرت از بعدِ من
مادرم آمد به دیدارت خدا را شاکرم
بود اگر می مُرد قطعاً مادرت از بعدِ من
با هزار افسوس می گویم دوباره این سخن
چه بلاهایی نمی آید سرت از بعدِ من
- پنج شنبه
- 14
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 14:16
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه