وای پناهبرخدا
شمر بهسوی قتلگاه میرود وای پناهبرخدا
برای قتل سرخ شاه میرود وای پناهبرخدا
چه ظالمانه پا به راه میرود وای پناهبرخدا
دو چشم زینبین سیاه میرود وای پناهبرخدا
******
به گود خون فتاده بیرمق یک غریب بی گناهیست
به دور او گرفته حلقه کین تمام یک سپاهیست
دو چشم کینهتوز شمر ملعون به نای خشک شاهیست
گرفته خنجر ستم به پنجه ، روان به قتلگاهیست
بهجای جای جسم این فتاده ، نشسته نیزه بسیار
نشان تیغههای تیز شمشیر به پیکرش پدیدار
به زیر هفتادودو بار ماتم کمر شکسته صدبار
نه طاقتی نه تابی و توانی ، که سر نهد به پیکار
شمر بهسوی قتلگاه میرود وای پناهبرخدا
******
به کام خشک و تشنه سرنهاده به خاک این بیابان
به چهره سیاه شمر جلاد شقاوت است نمایان
دو چکمههای مرد بیمروت شده دو پای شیطان
چه لحظههای تلخ جانگدازی رسیده خط پایان
نشسته بر فضای دشت و صحرا هوای زرد پاییز
جفای شمر پر شقاوت اینجا به دیده گشته لبریز
به روی سینه غریب تنها نهاده پای خونریز
به حنجر عزیز جان زهرا گرفته خنجری تیز
نه یاوری که سر نهد به یاری در این زمانه غم
نشسته خواهری به حال زاری به بیکرانه غم
نمانده کس برای غمگساری ، بهجز ترانه غم
خدا کند سرای دل نگیرد دگر نشانه غم
شمر بهسوی قتلگاه میرود وای پناهبرخدا
******
یکی فتاده زیر تیغ جلاد به لحظههای آخر
یکی ستاده روی تل ماتم به مقتل برادر
یکی دو دیده بسته با تشهد نشسته زیر خنجر
یکی دوان بهسوی گود خونین به نام عشق خواهر
کنار قتلگاه نشسته با اشک گلوی پاره شویَد
دلش گرفته از غم جدایی ، شمیم غصه بویَد
چگونه راه قتلگاه به خیمه به حال گریه پوید
به اشک دانهدانه سکینه چه پاسخی بگوید
شمر بهسوی قتلگاه میرود وای پناهبرخدا
******
یتیمه ها درون خیمه گریان به ماتم جدایی
یکی نوای بیکسی سروده ، بگو پدر کجایی
یکی نشسته در عزای عمو به حال غم فزایی
که میدهد یتیم تشنهلب را از این بلا رهایی
خدا کند دوباره تا حرم گاه ، بیاید و بماند
برای دختر سهساله خود ، نوای دل بخواند
عدوی کینهتوز بیمروت ، ز خیمهها براند
به روی گونه رقیه بوسه ، بهجای غم نشاند
کجای دل نهد غم برادر که جای غم ندارد
سرشک خون از اینهمه مصیبت به روی گونه بارد
به نای سروری نشسته ماتم سرود غم نگارد
به یاد لحظههای تلخ زینب به گریه دل سپارد
شمر بهسوی قتلگاه میرود وای پناهبرخدا
******
- یکشنبه
- 18
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 14:12
- نوشته شده توسط
- سجاد
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه