ببین عمه عمو ازپا فتاده
سرغم را بزانویش نهاده
شده زخم تن او پر شماره
زکف داده عمویم راه چاره
سراپای عمو غرقاب خونست
به لب انا الیه راجعون است
ببین شیر خدا در کربلا را
به دورش گرگهای بی حیا را
هم آنانی که اصحاب یزیدن
همه آماده از بهر دریدن
بمیرم بین دشمن مانده تنها
چه سازد یک تنه در بین تن ها
عمو باشد سوی خیمه نگاهش
بگوش من رسد افسوس وآهش
یتیم مجتبی عبداللهم من
رهین منت ثاراللهم من
پدر بوده برایم بعد بابا
ندارم طاقت او گردیده تنها
رهایم کن روم رو سوی میدان
فدای مهربانیش کنم جان
زدست عمه دست او رها شد
دوید ومقصدش خون خدا شد
به گریه از حرم مدهوش او رفت
عمو را دید ودر آغوش او رفت
بگفتا ای حبیبا ای عمو جان
رسیدم تا فدای تو کنم جان
به ناگه دشمنی قصد عمو کرد
برای کشتن او تیغ رو کرد
ید عبداللهی بر او سپر شد
کبوتر بچه ای بی بال وپر شد
تمام عرش در شور وشر افتاد
که دست کودکی از پیکر افتاد
دوباره حرمله تیری رها کرد
گلی را پر پر از آل خدا کرد
بهار عمر عبدا...خزان شد
برای او شهادت ارمغان شد
شعر:اسماعیل تقوایی
- جمعه
- 23
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 12:57
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه