• پنج شنبه 1 آذر 03

 حسن ثابت جو

مثنوی شهادت حضرت قاسم بن الحسن(ع) -(در ميان عاشقان مهدِ عشق)

1253

در ميان عاشقان مهدِ عشق
بين جمع تشنگان شهدِ عشق
نوجواني بود گرم شور و شین
حضرت قاسم و محبوب حسین
بود زيبا همچو شمسي پر ز نور
ديدنش مي كرد دل را پر ز شور
خالِ مشكينِ رخِ او دلرباست
ميوه ي عمر امام مجتباست

آمدش آرام بهرِ گفتگو
تا نشيند لحظه اي پيش عمو
گفت اي هستی و جان من سلام
با تو دارم ای عمویم يك كلام
اي عمو نوري به چشمانم بده
دیگر ای جان اذن ميدانم بده

گفت يك جمله حسين خونجگر
اذن ميدانت نباشد اي پسر
خم شد از غم، قامت ابروي عشق
اشک شد جاری به صحنِ روی عشق
گريه ها دارند چون ابر بهار
كرده دل را بر عمويش بي قرار

عاقبت ديدش عمو دلگير شد
اذن قاسم بر دلش چون تير شد
نيمي از دستار خود را چاك زد
چون كفن بر جسم آن چالاك زد
نيم ديگر را به رويش بسته كرد
موي قاسم را ببست و دسته كرد
تا دگر دشمن نبيند روي او
چنگ نندازد بر آن گيسوي او

دشمنان در دست خود تير و خدنگ
رفت قاسم عاقبت ميدان جنگ
پيش چشم دشمنانش همچو تير
گفت آن سردار كم سنِ دلير
من كه باشم شمع بزم و انجمن
قاسمم من قاسمم، ابن الحسن
قامتم همچون عليِ مرتضاست
چهره ام زيبا چو بابم مجتباست
تشنه ي جام لقاء داورم
بر غريبِ كربلا من ياورم
اي كه دنيا مرحم كام شماست
اين عمويم تشنه در دامِ شماست
قلب من از داغ او شد چاك چاك
مي نمايم خیل دشمن را هلاك
صف به صف دشمن به دشمن كشته كرد
خاك ميدان را به خون آغشته كرد

ناگهان دشمن به ضربي پر ز كين
كرد آن دردانه را نقشِ زمين
بر دلِ اهلِ حرم صد تير زد
بر سر قاسم يكي شمشير زد
جسم قاسم شد چو سروي لاله گون
فرق قاسم شد به دريايي ز خون
ناله زد جانا تو بر دادم برس
يا عمو جانم به فريادم برس
هان عمو آمد چو بازي بي درنگ
مي زند دشمن به سویش سنگ و چنگ
تا نظر بر جسم آن گلشن نمود
دست قاتل را جدا از تن نمود
نعره زد قاتل ز بخت تارِ خود
ديد آخر پيش چشمش كارِ خود
يارِ قاتل حمله هاي لشكر است
جسم قاسم زير پاي لشكر است
چون حسين از داغ قاسم ناله كرد
لشكر كفار را آواره كرد

ديد عالم مردِ ميدانِ عمل
برگرفته جسم قاسم در بغل
اشك مي ريزد بر آن مرغ چمن
بلبل زیبای گلزارِ حسن
گفت دلدار عزیز خون به کام
مي برم آخر تو را سوي خيام
من فدای قامت بشكسته ات
واي من از عمه ی دل خسته ات
هر زمان کوه متانت بوده اي
دست زینب تو امانت بوده اي

ديد ناگه آن نگارِ مه جبين
پاي خود را مي كشد روي زمين
ناگهان قاسم پرش را باز كرد
مرغ زيباي حسن پرواز كرد

  • شنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1397
  • ساعت
  • 1:18
  • نوشته شده توسط
  • حسن فطرس

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران