حس کرد در وجود خودش داغِ ناب را
رؤیایِ مادرانۂ پُر اضطراب را
بیتاب، اشک ریخته و غربت ِ پدر
از چشم های کوچک او برده خواب را
شش ماهه را سپرد به دست حسین(ع) و بعد...
خورشید بوسه زد عطش ِ آفتاب را
شد بیقرار و خیره به گهواره می شمرد
در کنج خیمه دلهرۂ بی حساب را
شاید به رحم آمده باشد دلِ کسی
شاید بگیرد از منِ مادر عذاب را
خوش بین شد و به خندۂ شش ماهه فکر کرد
اینکه نبرده اند از عالم ثواب را
گریه نمیکند! به گمانش که حرمله(لع)؛
داده به شیرخوارۂ او قدری آب را
تیر سه شعبه آمده بود و سه مرتبه
بر حنجرش سپرد چه محکم جواب را
عادت نکرده بود به آغوش ِ خالی و...
نیزه گرفت دار و ندارِ رباب را!
- یکشنبه
- 25
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 18:20
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه