#السلام_علیک_یا_قمر_العشیره_یا_عباس
#شب_تاسوعا
برخیز و آبروی پدر را بخر، عمو
امّید روزهای بدون پدر، عمو
گویا که بوی شام رسیده، بلندشو
ما را به سمت شهر مدینه بِبَر عمو
باور نمیکنم که تو رفتی زِ پیش من
مگذار با سکینه ی خود سربه سر عمو
از درب کوفه تا در دروازه های شام
بنگر چگونه من شده ام در به در عمو
گل را همیشه در همه جا دست چین کنند،
اینها رسیده اند چرا با تبر عمو؟
قاسم که رفت بند دلم پاره پاره شد
با من چه کرده یک شبه داغ پسرعمو
تا زجر زد به صورت من گفتمش چنین:
ای وای بر تو گر بشود با خبر، عمو
سروی بلند قامت و ماهی تمام بود
ماهی که شد به علقمه شقّ القَمَر، عمو
- سه شنبه
- 27
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 11:25
- نوشته شده توسط
- محمدرضا نادعلیان
- شاعر:
-
محمدرضا نادعلیان
ارسال دیدگاه