طفل صغیرم را خدا با چشم گريان مي برم
کوچک ترین سرباز خود را سوي ميدان مي برم
شد کربلایم کعبه و ذکر فدیناه است و من
شش ماهه اسماعیل خود از بهر قربان مي برم
ذبحی که قربانی شود باید کمی آبش دهند
من ذبح در گهواره را با کام عطشان می برم
می نالد از لب تشنگی وای از لب خشکیده اش
شاید که سیرابش کنند، امّا هراسان می برم
یارب تو شاهد باش از این موج و تلاطم در دلم
بر کشتی آغوش خود، طفلی به طوفان می برم
دیدی جواب دشمنان یک جرعه تیری بود و من
ذبح عظیم خویش را با اشک چشمان می برم
وای از جفای دشمن و از زخم چشم حرمله
تیر سه شعبه در گلو، با دست لرزان می برم
در خیمه مادر منتظر، قربانی ام زیر عبا
فرزند سیر از تیر را با قلب نالان می برم
- جمعه
- 30
- شهریور
- 1397
- ساعت
- 20:2
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه