◾بازار کوفه
بازار کوفه از چه رو در ازدحام است
زخم زبان بر زخم کهنه التیام است
بازار کوفه صف به صف استاده بودند
از بهر دیدار کدامین صف به بام است
یک کاروان از کربلا آمد به زاری
پژمرده دیدم گلشن و باغ بهاری
یک زن شبیه هاجر و مریم، نه، زهراست
با دست بسته قد خمیده زار و تنهاست
در عین تنهایی به مثل کوه محکم
این دختر آزاده دخت شاه بطحاست
آتشفشان قهر با خصم خدا شد
هرچه بلا دیده به راه حق رضا شد
با هر نگاهش خصم را در لرزه انداخت
دین را دوباره با نگاه خویش میساخت
هستی خود در راه هستی آفرین باخت
در کوره صبر و رضا مردانه بگداخت
زینب یگانه پاکباز عشق و ایثار
تیغ زبانش گشته بر دشمن شرر بار
- یکشنبه
- 1
- مهر
- 1397
- ساعت
- 17:48
- نوشته شده توسط
- حاج مرتضی محمودپور
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه