بيقراريم چون پريشانيم
چون پريشان درد هجرانيم
باز هم جمعه آمد و بي تو
ندبه هاي فراق ميخوانيم
شايد اينجايي و نمي بينيم
يا كه هستي؛ كجا؟! نميدانيم
بيقراري جمعه هاي تو را
چند قرن است ابر بارانيم...
...صبح، اميدوار آمدنت
عصر، از خيل نا اميدانيم
گرچه اين اشك ها براي تو نيست
ما پريشان لقمه ي نانيم
كاش روزي به خويش مي ديديم
چون تو صبح و مساء گريانيم
صبح گريان راس بي پيكر
عصر گريان جسم عريانيم
صبح گريان طفل بي شيريم
عصر گريان شاه عطشانيم
- جمعه
- 6
- مهر
- 1397
- ساعت
- 12:59
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد علی بیابانی
ارسال دیدگاه