به گریه ما دگر نخندید ای مردم شام
به روی زخمم نمک نپاشید ای مردم شام
جانم رسیده برلبم
من زینبم من زینبم
از بار داغ هجده عزیزم پشتم شکسته
من زائر این سرهای پاکم با دست بسته
جانم رسیده برلبم
من زینبم من زینبم
غمی ندارم گر بازویم را از کینه بستید
با سنگ از چه فرق حسین من را شکستید
را جانم رسیده برلبم
من زینبم من زینبم
روی کبود واشک یتیمان دیدن ندارد
ای مردم شام ناموس یزدان دیدن ندارد
جانم رسیده برلبم
من زینبم من زینبم
آتش زکینه بر بال و پرهای ما نریزید
خاکستر از بام بر روی سرهای ما نریزید
جانم رسیده برلبم
من زینبم من زینبم
از هیچ ظلمی برآل عصمت پروا ندارید
ای مردم شام شرم وحیا از زهرا ندارید
جانم رسیده برلبم
من زینبم من زینبم
- چهارشنبه
- 18
- مهر
- 1397
- ساعت
- 21:26
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه