• دوشنبه 3 دی 03

 حسین نوری

زمزمه حضرت رقیه -(از ظلم نگو)

1740
2

بند1
از ظلم نگو
ازدرد نگو
از دستای 
نامرد نگو
از کجا بگم دلت نسوزه برام 
اینقده صدات زدم گرفته صدام
همه فهمیدن که من بابامو میخوام
راستی باباجون خیالت تخت
خوندم نمازامو سروقت 
سجده میون غل و زنجیر 
باپهلوی زخمی میشه سخت
شبیه مادر بزرگ دلم شکسته
میخونم نمازامو منم نشسته
بند2
از بغض نگو 
از غم نگو 
از سیلی 
محکم نگو 
ازخودت بگو بابا دیگه چه خبر
حالاکه رسیده قصه ی ما به سر 
بیادخترت رو از اینجا ببر
راستی کجا جامونده پاهات
یک دنیا حرفه تو نگاهات
لکنت حریف من نمیشه
باید بگم حرفامو باهات
به خدا قسم  اگه شده بمیرم 
از اینا انگشترت رو پس میگیرم
بند3
از زخم نگو
از خارنگو 
از طعنه و 
آزار نگو
بگو اینقدر سرم داد نزنن 
نصف شب این همه فریاد نزنن 
بگو هرکی از پا افتاد نزنن
راستی نگفتی میای امشب 
تاکه نباشم نامرتب
میخوام که لبهاتو ببوسم 
اینبار بجای عمه زینب
چه شبایی که گذشت به انتظارت 
میدونستم که میای سرقرارت
شعر و سبک:حسین نوری

  • پنج شنبه
  • 19
  • مهر
  • 1397
  • ساعت
  • 11:22
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید


حجم فایل 2.63 MB
تعداد بازپخش 99
تاریخ بارگذاری پنج شنبه 19 مهر 1397 04:23

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران