مُرد در ویرانه و ویرانه را آباد کرد
دید بس بیداد و بر پا رسم عدل و داد کرد
مرگ این دُخت سه ساله شامیان و شام را
با خبر از راه حق، چون خطبۀ سجاد کرد
کس نبود در شام آگه از علی و از حسین
مکتب آل علی با مرگ خود ایجاد کرد
در دل شب شد سر شه شمع و او پروانه اش
شور عشقش سوخت هم خاکسترش بر باد رفت
بود رأس شه گل و او بلبل و آن سرخ گل
بلبل بشکسته پر را از قفس آزاد کرد
هدیه کس از بهر دختر می فرستد رأس باب؟
آل سفیان خوب اولاد علی را شاد کرد
کرد کار خون بابش، اشک آن طفل یتیم
واژگون بر فرق دشمن کاخ استبداد کرد
بهر غسلش حاجت آبی نبود غسّاله را
چون ز اشک زینب و کلثوم استمداد کرد
برد او جای کفن رخت اسیری زیر خاک
بین وفاداری او کز بی کفن ها یاد کرد
آهنین بندی که با خود برد همره زیر خاک
در فنای خصم، کار پتکی از پولاد کرد
در رثایت ای سه ساله دختر شاه شهید
«خوشدل» از سوز جگر این ناله و فریاد کرد
شاعر:علی اکبر خوشدل
- دوشنبه
- 5
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه