پروانه ام که بال و پرم تیر می کشد
جسم ضعیف و مختصرم تیر می کشد
از بس که اشک ریختم از دوریَت پدر
بنگر به چشم های ترم تیر می کشد
فریاد آب آبِ تو یادم نمی رود
تا آب می خورم جگرم تیر می کشد
آسیب دید شاخه ای از من به رهگذز
هستم نهال و برگ و برم تیر می کشد
ای سر ز سنگها که عدو بر سرم زده
سربسته گویمت که سرم تیر می کشد
از آن شبی که زجر لگد زد به پهلویم
دردش رسیده تا کمرم تیر می کشد
******
شائق
- شنبه
- 21
- مهر
- 1397
- ساعت
- 17:25
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه