منم و اینهمه غصه
منم و اینهمه اندوه
تویی و این سر زخمی
تویی و این لب مجروح2
دلمو هر جوری میشد بابا جون میسوزوندن
با دست بسته رو خاک بیابون میکشوندن
دیگه هیچی نمیخوام من فقط بابامو میخام
کاش منو یک دفه دیگه به بابام میرسوندن
بابا قد خمیدم
چه زجری کشیدم
از همون روز که رفتی
یه روز خوش ندیدم
بند دوم
پا به پای سر زخمیت
از کجا سر درآوردم ؟
هر دفه گریه میکردم
سیلیِ بی هوا خوردم2
جلو چشمامه هرشب صورت و لبهای خونیت
داری قرآن میخونی به فدای روضه خونیت
چند روزه چند تا از دندونای شیریم شکسته
لابد میپرسی از من: چی شده شیرین زبونیت؟
بابا جون ندارم
خیلی بیقرارم
دیدمت روی نیزه
مثه ابر بهارم
بند سوم
تا میخوردم زمین هرجا
میومد دشمن نامرد
نمیدونم که دیدی با
تازیونه بلندم کرد 2
روبروم بود طناب و میکشید با بغض و کینه
تازه شد واسه عمه زینبم داغ مدینه
یه جوری زد منو تا عمر دارم ردّش میمونه
یاد مادر می افته هرکسی من رو میبینه
بابا پیکرم سوخت
روزیکه حرم سوخت
دیروزم توی این شهر
دوباره معجرم سوخت
- چهارشنبه
- 25
- مهر
- 1397
- ساعت
- 18:48
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
گروه شاعرانه ها سبک
ارسال دیدگاه