افتاده بلوایی به جانت... قصد رفتن را نداری؟
این جاده را داده نشانت... قصد رفتن را نداری؟
دعوت شدی با انبیا مهمانی عرش خداوند
زهرا و حیدر میزبانت... قصد رفتن را نداری؟
دارد صدایت می زند آقا، نمی خواهی که باشی
در لشکر صاحب زمانت... قصد رفتن را نداری؟
یا لیتنا کنا معک گفتی و حالا شد مهیا
دیدار مولا ارمغانت... قصد رفتن را نداری؟
عاشق به جز دامان معشوقش دگر مأوا ندارد
بین الحرم شد آشیانت... قصد رفتن را نداری؟
.وقتی ببینی کربلا را قصد برگشتن نداری
آماده گشته کاروانت... قصد رفتن را نداری؟
- سه شنبه
- 1
- آبان
- 1397
- ساعت
- 19:48
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین جمالی
ارسال دیدگاه