مرد میدان بودم
مرد میدان بودم اما شد نصیبم زهرِ أسما
کینة آل امیّه آتشی افکنده بر ما
زخمة شمشیر حتّی بر تن من مانده برجا
هم شهامت هم رشادت در وجودم بوده پیدا
******
گر چه نامم شد مصادف با صبوری
بسته ام پیمان سازش را حضوری
مرد میدان بوده ام در لشکر دین
در رگم جاری بُوَد خون غیوری
جان نثارِ راهِ دین
در رکاب صالحین
زخمیِ میدان جنگم
با امیرالمؤمنین
زخمة شمشیر حتّی بر تن من مانده بر جا
مرد میدان بودم اما شد نصیبم زهرِ أسما
******
روزگاری چاره ساز جنگ بودم
مثل حیدر یکه تاز جنگ بودم
یک مبارز در صف دشمن شکاران
بُرهه ای پرچم فراز جنگ بودم
با شجاعان همردیف
حامی دست ضعیف
یکتنه در جنگ صفّین
لشکری بودم حریف
هم شهامت هم رشادت در وجودم بوده پیدا
مرد میدان بودم اما شد نصیبم زهرِ أسما
******
صلح من بر حفظ آئین خدا بود
بر حفاظت از صراط مصطفی بود
یاوری را در کنار خود ندیدم
لشکر من زرخرید اشقیا بود
در شهامت بی بَدَل
در صبوری بی مَثَل
بر دلیری ام گواهی
می دهد جنگ جمَل
نانجیبی ، کینه توزی قامتم افکنده از پا
مرد میدان بودم اما شد نصیبم زهرِ أسما
******
از خداوندم طلب کردم شهادت
رستگاری ، جان نثاری با رشادت
آب زهر آلوده شد آخر نصیبم
در رهِ دین خدا بُردم سعادت
جان خود سازم فدا
در رهِ دین خدا
یارب از لطف تو هستم
از صمیم دل رضا
کینة آل امیّه آتشی افکنده بر ما
مرد میدان بودم اما شد نصیبم زهرِ أسما
******
- یکشنبه
- 13
- آبان
- 1397
- ساعت
- 14:15
- نوشته شده توسط
- نخل بی سر
- شاعر:
-
محمدرضا سروری
ارسال دیدگاه