من(اباصلت)در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا(ع)است.
جلو رفتم و عرض کردم:از کجا داخل شدید؟درها که بسته بود.
فرمود:
"آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد،از در بسته هم وارد کرد."
پرسیدم:شما کیستید؟
فرمود:
"من حجّت خدا بر تو هستم،ای اباصلت!من محمد بن علی الجواد هستم."
سپس به طرف پدر گرامیش رفت و فرمود:
"تو هم داخل شو!"
تا چشم مبارک حضرت رضا(ع)به فرزندش افتاد،او را در آغوش کشید و پیشانیاش را بوسید.
حضرت جواد(ع)خود را روی بدن امام رضا انداخت و او را بوسید.سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم.اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا(ع)به عالم قدس پر کشید.
بحار الانوار،ج ۴۹،ص ۳۰۰
از عیون اخبار الرضا،ج ۲،ص۲۴۲
- پنج شنبه
- 17
- آبان
- 1397
- ساعت
- 19:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه