ابن بابویه به سند معتبر از وشاء روایت کرده است که حضرت امام رضا (ع) فرمود: چون خواستند مرا از مدینه بیرون آورند، زن و بچه پریشان احوال خود را جمع کردم و خبر شهادت خود را به ایشان دادم و گفتم: من از این سفر بر نمی گردم، اکنون قیام به عزاداری نمایید و بر من زاری کنید و آب حسرت از دیده خود ببارید پس هر یک از اهل بیت خود را وداع نمودم.
در جای دیگر نوشته اند: زمانی که حضرت مهیای حرکت به سوی خراسان گردید و چون دیده بود پدرش موسی بن جعفر (ع) را از مدینه تبعید نمودند در حدود چهارده سال فرزندانش به آتش فراق می سوختند به انتظار پدر به سر می بردند که روزی از سفر آید و بگرد او بنشینند.
آن حضرت خواست امید همه را قطع نماید و به آتش انتظار که سخت تر از آتش فراق است نسوزند لذا بالصراحه فرمودند: دیگر انتظار مرا نکشید از این سفر بر نمی گردم.
و جمع اولاده عالیه و امرهم بالبکاء علیه قبل وصول الموت الیه.
چون در حدود سی و شش نفر خواهر و برادران و عیال و فرزند چهار ساله او امام جواد (ع)، این کلام را شنیدند که این دیدار آخرین آنها است از آنجا صدا به گریه و ضجه بلند شد که از گریه آنان اهل مدینه هم گریان شدند.
منبع:
عیون اخبار الرضا؛ ج ۲؛ ص ۲۳۵
- پنج شنبه
- 14
- آذر
- 1398
- ساعت
- 9:55
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه