پشت در انبار هیزم گشتـه
ناله ات در خنده ها گم گشتـه
آه و واویلا
از کینه دشمن آتش بر افروخت
صورت زهرا پشت در می سوخت
آه و واویلا
از خمیدنت مادر خمیدم
میخ در را از سینه کشیدم
آه و واویلا
فته از کف طاقت و توانم
تو کتک خوردی پیش چشمانم
آه و واویلا
کس نمی داند که چها دیدم
محسن را زیر دست و پا دیدم
آه و واویلا
******
شائق
- یکشنبه
- 20
- آبان
- 1397
- ساعت
- 15:42
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه