غزل شهادت امام حسن عسکری(ع)
اي كه چون شمع به پيشِ نظرم آب شدي
اي پدر جان تو بگو بهرِ چه بي تاب شدي
مگر از دستِ عدو زهرِ جفا نوشيدي
سر به دامان منی مضطر و بی خواب شدی
تو مه کامل شب های تلاطم بودی
بر رخت گرد جفا آمد و مهتاب شدي
ای از سوز عطش در برِ من ميسوزي
مگر از دست عدو با چه تو سيراب شدي
بسكه پيچيدهاي از درد در اين حجرهي سرد
فارغ از خانه و کاشانه و اصحاب شدي
ديدم آن لحظه ز من روي چو برگرداندي
خون به لب داشتي و خسته ز خوناب شدي
به خداوند قسم درد يتيمي سخت است
پیش چشم پسرت رفتی و نایاب شدي
- سه شنبه
- 22
- آبان
- 1397
- ساعت
- 19:5
- نوشته شده توسط
- حسن فطرس
- شاعر:
-
حسن ثابت جو
ارسال دیدگاه