• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

غسل -(می‌شویَمَت که آب شوم در عزایِ تو)

1199
1

می‌شویَمَت که آب شوم در عزایِ تو
یا خویش را بخاک سپارم بجایِ تو
قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن
تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو
گر وا نمی‌شدند گره‌های این کفن
دق مرگ می شدند زِ غم بچه‌های تو
خون جایِ آب می‌چکد از سنگِ غسلِ تو
خون می‌چکد که زنده کُنَد ماجرایِ تو
در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو
گُم شد میانِ خنده‌یِ مَردُم صدایِ تو
در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد
هر‌کس که بود نیمه شبی در دعایِ تو
حالا زمانِ غسلِ تو فهمیده ام چرا
رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو
تنها نه جایِ دست نه جایِ کبودی است
آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو

  • پنج شنبه
  • 24
  • آبان
  • 1397
  • ساعت
  • 19:59
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران