لحظه ی آخرم، خون دل می خورم
از غم و غصه ها دیگه دل می بُرم
غصه ی من سیلی و رخ کبود
غصه ی من مادرم تو کوچه بود
غصه ی من شعله ی آتیش و دود
منم که غصه خوردم، منم که هرلحظه مردم
منم این غم عظیم و تو سینه ی خودم بردم
«حسن غریب مادر .... »
هیچ کسی مثل من درد و رنجی ندید
از غم مادرم موی من شد سفید
وقتی سیلی خورد از اون لعین پست
من می دیدم زهرا قامتش شکست
من می دیدم مادرم به خون نشست
پاشو بریم تا خونه، ببین حسن گریونه
چی می بینم تو این کوچه فقط خدا میدونه
« حسن غریب مادر ....»
- سه شنبه
- 29
- آبان
- 1397
- ساعت
- 14:44
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
امیر روشن ضمیر
ارسال دیدگاه