دامان آسمان را در خون کشیدم
تیر از گلوی اصغر بیرون کشیدم
امیدم، امیدم، شهیدم، شهیدم
بابا علی جان بابا علی جان
هستی من فدا شد با خون اصغر
طومار من امضا شد با خون اصغر
طفل بی گناهم، تمام سپاهم
بابا علی جان بابا علی جان
طوطی روحت اوج از قفس گرفته
تیر سه شعبه راه نفس گرفته
تا تو دیده بستی، دلم را شکستی
بابا علی جان بابا علی جان
ای مرغ سر بریده بر روی دستم
وقتی تو خنده کردی، من دیده بستم
با گلوی پاره، خنده کن دوباره
بابا علی جان بابا علی جان
دیشب به گاهواره احیا گرفتی
تا بر شهادت خود امضا گرفتی
امشب با زهرایی، در خاک صحرایی
بابا علی جان بابا علی جان
درد فراق اصغر آخر دوا شد
شش ماهة شهیدم حاجت روا شد
اصغرم فدا شد، از مادر جدا شد
بابا علی جان بابا علی جان
منبع:سایت مدایح
- دوشنبه
- 6
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 12:48
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه