زينت دوش مصطفي
روي زمينه اي خدا
دلهره داره مادرش
غرق به خونه پيكرش
داره ميگيره نفسم
از نفساي آخرش
همه لشگر دورَش كردنو
يكي داره با سنگ ميزنه
دارم ميبينم يه بي حيا
به موي يارم چنگ ميزنه
''واويلا...''
-----------------
خنجر و داره ميكِشه
دلي كه غرق خواهشه
تورو به اون خدا نزن
ضربرو از قفا نزن
داره با گريه مادرش
ميبينه ، بي هوا نزن
نشسته رو سينش قاتلش
داره با خنجر هي ميزنه
بميرم اون لحظه كه عدو
سرش رو روي ني ميزنه
''واويلا...''
------------------
- دوشنبه
- 19
- آذر
- 1397
- ساعت
- 7:49
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
میلاد قبایی
ارسال دیدگاه