باز آتش به دلِ زخمیِ دریا افتاد
شعله ای سُرخ روی سینه ی صحرا افتاد
ملکوت است عزادارِ عزیزِ حیدر
بر زمین بارِ دگر قِبله ی دنیا افتاد
چه غریبانه در این غُربتِ خود می میرد
چه نفس گیر به خاک این گُلِ زهرا افتاد
صورتش خورد به دیوار، صدا زد مادر
فاطمه بود کنارش ولی از پا افتاد
گاه می گفت؛ حَسن، گاه؛ حُسین، گاه؛ عبّاس
یادِ اولادِ علی بود به هرجا افتاد
باز هم شُکر، جَوادش به کنارش آمد
روی دامانِ پسر صورتِ بابا افتاد
کربلا قصّه عَوَض شد، پسری پرپر شد
پدری آمد و بر نعشِ پسر تا افتاد...
...گفت: بعد از تو دگر خاک بر این دَهر، علی...
...بعدِ تو بر دلِ من ماتمی عُظمی افتاد
- سه شنبه
- 11
- دی
- 1397
- ساعت
- 18:28
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه