زهرا که گل سر سبد گلشن طاهاست
مصداق بزرگی و کمال ، آیت کبراست
این بس ز مَقامش که نبی گفت بکرّات
او پارۀ قلب من و هم امّ ابیهاست
او ناطقۀ مُطلقه در مکتب توحید
او شافعۀ محشر در نشئۀ فرداست
او مظهر پاکی و عفاف است و قِداست
ازهرچه که زشتی است مُبراست ، مُبراست
انسیۀ حورا بود و طاهره عذرا
راضیه و مرضیه و زکیه و زهراست
او نادرۀ عصر و مِهین مادر گیتی است
او عالمۀ دَهر ثَری تا به ثُریاست
چون سینۀ بی کینۀ او طور تجلّا
انوار اُلوهیت یکپارچه پیداست
قبرش که زدیده حسب الظاهر مخفی است
در چشم حقیقت بین چون جنّت مأواست
ای صاعقه ات پرتو انوار الهی
وی بارقه ات نور دل حضرت مولاست
ای من بفدایت که سه شب داده ای از مهر
افطار به آنی که خود او غیر تو میخواست
تو کوثری و باعث ایجاد موالی
بی ربط محمّد را گفتند که تنهاست
عیسی به غلامیت همی بسته کمر تنگ
موسی است تو را بنده اگر با ید و بیضاست
طوبی شده شرمنده و خجلت زده شد سرو
نقّاش ازل تا قد موزون تو آراست
از دام تو کوتاه شده دست تطاول
وز نام تو اسلام مُشید شد و برپاست
هم چاکر و دربان تو سلمان و اباذر
هم خادمۀ خانه ات سارا و صفوراست
بر دوش کشد غاشیه جبریل امینت
جاروب کش مَصطبه ات هاجر و حواست
دیدند تو را روی چو اجرام سماوی
در بین همه تا ابد اندیشه و نجواست
آیا مگر او ماه دگر باشد و خورشید
تابید چنین بر زبر خاک و بپا خواست
ابناء تو احیاگر دینند به تحقیق
هستند صدف تو دُر و آن دُر دُر یکتاست
ای من بفدای تو و ایثار و گذشتت
برمردم حاجتمند این صحنه چه زیباست
قرآن که نمودار تعالیم بُلند است
سرتا سر آن حاوی اعجاز و مُسمّاست
بالنده به تو باشد و ممدوح توئی تو
آنرا که در این راه خرد باشد و بیناست
هرگز به شکستت نتوان کرد تَعمّق
پیروزی مُحرز شده ات نقش بدلهاست
نامرد تو را زد که به مردیش دهد رنگ
ای شیعه تو مپسند که آن فرد تواناست
او ننگ عرب ، ننگ عرب ، ننگ عرب شد
بر لعن خود افزود چو از مرتبه پیراست
در مِدحت همتای علی طبع تو «رونق»
الحق که چه نیکو و پسندیده و گویاست
ورنه چو توئی بین ادیبان نتوان یافت
در سُستی گفتار و تقرّب به کم و کاست
ای مشعلۀ مُشتعل مردم حق جو
وی آنکه بسویت همه را دست تمنّاست
از خواب گران تا نگران سر به در آریم
چشم طمع ما به تو ای بانوی علیاست
ما را به سراشیبی آن مهلکه مپسند
آن ورطه که بس پُرخطر و مُوحش و ژرفاست
ما ذرّۀ سرگشته و تو چشمۀ خورشید
ما قطرۀ ناچیز که خود داخل دریاست
- چهارشنبه
- 19
- دی
- 1397
- ساعت
- 12:59
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حاج محمد رونقی مازندرانی
ارسال دیدگاه