پر گنجتر ز گوشهٔ ویرانهایم ما
پر ارجتر ز کنج پریخانهایم ما
در عین کثرت آینهٔ وحدت آمدیم
تسبیح جاودانهٔ صد دانهایم ما
پیشانی از طراوت صبح آب میزنیم
بر گیسوان شام دعا شانهایم ما
آن گونهایم باز که صائب سروده است:
«از تشنگانِ گریهٔ مستانهایم ما
عشاق را به تیغ زبان گرم میکنیم
چون شمع تازیانهٔ پروانهایم ما»
اینها همه ز مرحمت بیکران توست
از بهرههای خادمی آستان توست
تسبیح تو، که در شبت آهنگ ماه داشت
هر دانهاش به محضر توحید راه داشت
آماس پا و پینهٔ دستِ تو شاهدند
این تن، چقدر در شب و روزش رفاه داشت
گاهی به سجده بودی و دستِ فرشتهای
طفل تو را ز گریهٔ بیحد نگاه داشت
با نسل تو، شکفتن گلها شروع شد
در یازده بهارِ تو هستی پناه داشت
امید، جامهای به تن از این شکوه یافت
خورشید، صبح روشنی از این سپاه داشت
ای کاش عمرِ باغ گل یاس کم نبود
ای کاش قبر گمشدهات بارگاه داشت
ای کاش، فصلها همه فصل ربیع بود
دستان ما به پنجرههای بقیع بود...
جان تو خواست سالک راه دعا شود
«حتّی تَوَرَّمَت قَدَماها» ادا شود
آن دخترِ تو بود که حتّی به راه شام
نگذاشت شوقِ نافلهٔ شب قضا شود
صلح حسن شکوفهٔ تدبیرهای توست
صلحی که قدر آن، شب قدرِ خدا شود
یاد حماسههای تو را زنده میکند
وقتی حسین عازم کربوبلا شود
چشم انتظار آیهٔ والفجر ماندهایم
تا خاک تیره، آینهٔ والضحی شود
کی میرسد طراوت محراب جمکران
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان...
- دوشنبه
- 1
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 21:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه