نشسته ام که بگویم توئی خدای دلم
عنایتی نظری کن به ربنای دلم
دعای ندبه نرفتم دعای عهد نخواندم
تعجب است زمانه از ادعای دلم
تمام عاشقی ام را به شعر میدانم
کم است هر چه نوشتم غم هجای دلم
خودم که فکر خودم نیستم گم و گیجم
تو فکر چاره ی دردم کن ای دوای دلم
همیشه سر زده از من گناه پشت گناه
نمی رسد به تو هرگز چنین صدای دلم
به جبرهم که شده خوب و سر به زیرم کن
دوباره مال خودت کن من و هوای دلم
اگر به گوشه ی چشمی مرا نسازی پاک
به منجلاب گناهم تپد سرای دلم
بیا فضای دلم را پر از محبت کن
برای خاطر من نه فقط برای دلم
- پنج شنبه
- 4
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 21:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه