◾فرازی از یک مثنوی
◾بلند مهدوی....
لیت شعری در کجایی در کجا
فاطمه گوید که یا مهدی بیا
ای چراغ شام تار فاطمه
ای قرار بیقرار فاطمه
مادرت عجل وفاتی خوانده است
سالها چشم انتظارت مانده است
ای بهار فاطمه کی میرسی
بیقرار فاطمه کی میرسی
مادرت در بستر افتاده خموش
نالههای زینبین آید بگوش
زانوی غم در بغل دارد علی
از دو دیده اشک میبارد علی
مونس شبهای حیدر چاه شد
نالهاش از داغ زهرا آه شد
نقش بسته روی دستش ریسمان
یاس گلگونش نشسته در خزان
شمع این کاشانهاش سوسو زند
روز و شب تا دست بر پهلو زند
کار دختر گریه هرروزشب است
محرم اسرار زهرا زینب است
روضه از مادر شنیده در محن
از کفنها و ز کهنه پیراهن
از غریبی حسین سرجدا
بیکفن افتاده بر خاک بلا
روی خاک افتاده است چون آفتاب
گشته از خون سرش مقتل خضاب
روضه خوان کربلا مادر شده
مستمع بر روضهاش دختر شده
آسمانها و زمین گلگون شده
شمر تا از قتلگه بیرون شده
زینت عرش خدا در دامنش
غرق ازخون خدا پیراهنش
اینخود شیطان نه بلکه بدترست
قاتل ذبح عظیم داور است
خنجرش تا حنجر شه را برید
شه به روی خاکها پا میکشید
زینب کبری صدایت میکند
راهی کرببلایت میکند
گویدت ای وارث خون خدا
جان زهرا مادرم مهدی بیا
- جمعه
- 5
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 18:32
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه