خدمتگزارِ پنج تنِ فاطمه شديم
از لحظه اي كه سينه زنِ فاطمه شديم
مَحض رضاي حضرت زهرا از ابتدا
دربست،بنده ي حَسنِ فاطمه شديم
تا خَرجمان كنند به پاي ولايتش
وقفِ حُسين بي كفنِ فاطمه شديم
آواز ما بلند شد آوازه اش عجيب
روزي كه بُلبلِ چمنِ فاطمه شديم
گفتيم اگر چه صبح و مسا"ياعلي مدد"
همسِنخِ او نه،همسُخنِ فاطمه شديم
مايل بجُز نجف به دياري نبـوده ايم
از آن زمان كه هموطنِ فاطمه شديم
با وِرد و ذكر و چلّه گرفتن نه،اهلِ دل-
-در روضه هاي دل شِكنِ فاطمه شديم
آتش گرفت خُشك و تر از هُرم آهِ ما
چون داغدارِ سوختنِ فاطمه شديم
شاهِد بُوَد "غلاف"كه ما پيرِ روضه ي-
-از مرتضي جُدا شدنِ فاطمه شديم
- شنبه
- 6
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 10:45
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد قاسمی
ارسال دیدگاه