درد هاي دل ما را گله ها ميفهمند
معني صبر مرا حوصله ها ميفهمند
عمه آرام قدم زد كه نيفتيم زمين
روضه سخت است ولي سلسله ها ميفهمند
تب،تشنج،ورم پا،و بماند ديگر
تلخي درد مرا آبله ها ميفهمند
گم شدم دشمن جاني به سراغم آمد
دختر گم شده را قافله ها ميفهمند
حسرت بوسه به روي تو مرا پيرم كرد
درد دل هاي مرا فاصله ها ميفهمند
دم دروازه ي ساعات همه رقصيدند
اين همه رقص جنون را صله ها ميفهمند
نيست ديگر سرپا خواهرت از بعد وداع
علت اش را سحر و نافله ها ميفهمند
- شنبه
- 6
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 11:7
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه