یا فاطمه الزهرا(س)
شهر را در غبار می بینم
فتنه را آشکار می بینم
بهر غصب ولایت حیدر
عده ای گرم کار می بینم
رفته از این جهان رسول خدا
نگران یادگار می بینم
چشمه اشک فاطمه جوشان
از غم روزگار می بینم
جانیان آمده علی ببرند
مردمی اهل نار می بینم
نکند باز فاطمه در را
خانه را در حصار می بینم
عده ای گرم هیزم آوردن
آتشی شعله دار می بینم
در خانه گرفته آتش،وای
لگد از نابکار می بینم
بین دیوار ودر چه می گذرد
فاطمه در فشار می بینم
شده پر پر گل و ازو غنچه
له شده در کنار می بینم
وای من،پهلویی شده زخمی
بانویی جان نثار می بینم
کودکانی میان خانه ی وحی
نگران در فرار می بینم
شرمگین،دست بسته وگریان
صاحب ذوالفقار می بینم
ذوالفقار علی درون غلاف
نادم و اشکبار می بینم
چند ماهی گذشته زهرا را
بین بستر نزار می بینم
در رخ پر زنور آن بانو
حالت احتضار می بینم
دست در دست همسرش دارد
سوی حق رهسپار می بینم
فاطمه رفت ومرتضی نالان
در غم و هجر یار می بینم
کهنه سردار لشگر حق را
در کمر انکسار می بینم
رفته بانوی خانه ی حیدر
زینبش خانه دار می بینم
مادری کرده ترک کاشانه
کودکان بیقرار می بینم
مرتضی مانده ومزار نگار
هر شبش بر مزار می بینم
شعر:اسماعیل تقوایی
- چهارشنبه
- 10
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 12:53
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه