لحظه اي حتي وداع آخرت يادم نرفت
گريه هاي،هاي هاي مادرت يادم نرفت
لحظه اي حتي برادر جان در اين يكسال و نيم
كندن جان در كنار اكبرت يادم نرفت
لحظه اي حتي نرفتم خواب راحت بعد تو
باورم كن،نبش قبر اصغرت يادم نرفت
لحظه اي حتي نرفت از پيش چشمم ساربان
غارت انگشت با انگشترت يادم نرفت
ميشود اصلأ مگر داغت فراموش كسي
قتلگاه،آنجا كه دعوا شد سرت يادم نرفت
آمدم در قتلگاهت مثل كوهي استوار
بوسه اي را كه زدم بر حنجرت يادم نرفت
خون دل خيلي پس از تو خورده ام اما اخا
در خرابه ناله هاي دخترت يادم نرفت
- پنج شنبه
- 18
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 18:24
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه