مى دونم از دنيا
و اهل اون سيرى
خودت بگو زهرا
كجا دارى مى رى
خودت مى دونى كه
بسته به تو جونم
كجا دارى مى رى
اى خانوم خونم
سه ماهه كه خونه
بى سر و سامونه
نخورده موهاى
زينب تو شونه
زينب و كلثوم و
حسين با چشم تر
عزا گرفتن از
الان برا مادر
حسن كه اين روزا
خيلى شده بى تاب
با چشم تر شبها
مى پره هى از خواب
نيمه شبا گاهى
بهونه مى گيره
مى گه چرا مادر
پير و زمين گيره
خونه رو اين روزا
كرببلا كردى
چجور دلت اومد
كفن سوا كردى
چرا به من گفتى
جون تو و اطفال
قرارمون باشه
كرببلا ، گودال
- شنبه
- 20
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 18:27
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
اصغر چرمی
ارسال دیدگاه